کد مطلب:329804 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

نفرین زینب (س ) در حق بحر بن کعب
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

بحر بن كعب (یا ابجر) را آوردند ابراهیم رو به او گفت : راست بگو، در روز عاشورا چه كردی ؟ وای بر تو باد! ابجر گفت : كاری انجام نداده ام ، فقط روسری زینب را از سرش گرفتم و گواشواره ها را از گوشش كندم ، به حدی كه گوشهایش را پاره نمود...

ابراهیم در حالی كه گریه می كرد گفت : وای بر تو! آیا چیزی به تو نگفت .

ابجر گفت : چرا، او به من گفت : خداوند دستها و پاهای تو را بشكند و با آتش دنیا قبل از آخرت تو را بسوزاند! ابراهیم رو به او كرد و گفت : ای وای بر تو! آیا از خدا و رسول خدا (ص ) خجالت نكشیدی و رعایت حال جد او را ننمودی ؟ آیا هرگز دلت به حال او نسوخت و به حال او رقت و راءفت نیاوردی ؟

ابراهیم گفت : دستهایت را جلو بیار. او دسته را جلو آورد. در همان لحظه دستور داد آنها را قطع كنند. سپس ابراهیم پاهای او را نیز قلم نمود و چشمان او را بیرون آورد و با انواع عذاب و شكنجه ها به درك واصل ساخت .